English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4263 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lineball U توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
netball U توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
heavies U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavier U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heaviest U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
bleeder U توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
bleeders U توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
gimbals U توپی و غلاف توپی گردان
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
the curtain falls U پرده میافتد
way the wind blows <idiom> U چیزی که اتفاق میافتد
it is of frequent U بسیار اتفاق میافتد
gutter ball U گویی که به شیار میافتد
f. come f.served U رودتر راه میافتد
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
processionist U کسیکه با دستهای راه میافتد
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
lenght U ضربهای که توپ روی دیوارعقب میافتد
chippie U ضربه کوتاه هوایی که به سوراخ میافتد
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
air operated tipping gear U چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
butterfingers U کسی که چیز زود از دستش میافتد و میشکند
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
spills U توپی
spilled U توپی
spigot U توپی
ball joint U توپی
to kick a ball U توپی را
pivoted U توپی
pivots U توپی
spill U توپی
spilling U توپی
dowel U توپی
plug U توپی
plugging U توپی
tapped U توپی
tap U توپی
pivot U توپی
plugs U توپی
tapping U توپی
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
rotor hub U توپی رتور
ball printer U چاپگر توپی
hub bore U سوراخ توپی
tapper U توپی گذار
spile U گل میخ توپی
to catch a fly U توپی را ازهواگرفتن
countersinck bit U مته توپی
ball joint U توپی اتصال
fuse plug U توپی فیوز
pivoted U توپی اتصال
pivot U توپی اتصال
pivots U توپی اتصال
plug mill U دستگاه نورد توپی
oil drain plug U توپی تخلیه روغن
plug U سربطری توپی گذاشتن
stopper U توپی جلوگیری کننده
plugs U سربطری توپی گذاشتن
plugging U سربطری توپی گذاشتن
stoppers U توپی جلوگیری کننده
coincidence element U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
in U توپی که وارد دروازه شده
set up U توپی که به اسانی برگردانده شود
head U توپی کامل و سایر متعلقات
beanball U توپی که هدف ان سر توپزن باشد
in- U توپی که وارد دروازه شده
tampons U توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creeper U توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
tampon U توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creepers U توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
spinner U پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
roving gun U توپی که مداوما از مواضع مختلف تیراندازی میکند
blade butt U انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
jump ball U توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
die U توپی که درحال افتادن برروی زمین است
pivots U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivoted U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivot U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
tampion U توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
outswinger U توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
cuban fork ball U پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
inswinger U توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید
guns U توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
gun U توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
long hop U توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
an intercurrent disease U ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
bulb root U وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
minute gun U توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
hypervelocity U سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
bumpers U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
spigot U لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
jigsaws U مشکل
difficult U مشکل
quandary U مشکل
problem U مشکل
jigsaw U مشکل
uphill U مشکل
quandaries U مشکل
scarc ely U مشکل
problems U مشکل
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
faultless <adj.> U بدون مشکل
sound <adj.> U بدون مشکل
knot U مشکل عقده
knots U مشکل عقده
What's the problem? U مشکل کجاست؟
fastidious U مشکل پسند
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
bisexuals U خنثی مشکل
bisexual U خنثی مشکل
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
hardly U مشکل بزحمت
flawless <adj.> U بدون مشکل
immaculate <adj.> U بدون مشکل
free from error <adj.> U بدون مشکل
harder U مشکل شدید
hard U مشکل شدید
solution U پاسخ یک مشکل
solutions U پاسخ یک مشکل
defect description U توضیح مشکل
description of error U توضیح مشکل
error description U توضیح مشکل
hardest U مشکل شدید
impeccable <adj.> U بدون مشکل
ill U مشکل سخت
ill- U مشکل سخت
ills U مشکل سخت
fault description U توضیح مشکل
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
deep water <idiom> U مشکل سخت
finically U مشکل پسندانه
open sesame U مشکل گشا
finicality U مشکل پسندی
picksome U مشکل پسند
f.in taste U مشکل پسند
fastidiousness U مشکل پسندی
problem identification U بازشناسی مشکل
feeding problem U مشکل تغذیه
miminy piminy U مشکل پسند
exquisite taste U مشکل پسندی
hard to please U مشکل پسند
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
floorer U سوال مشکل
fun and games <idiom> U وفیفه مشکل
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
solves U یافتن پاسخ یک مشکل
resource person U فرد مشکل گشا
calculation U پاسخ به یک مشکل در ریاضی
ends U در انتها یا پس از چندین مشکل
solve U یافتن پاسخ یک مشکل
problem child U کودک مشکل افرین
catastrophic error U خطا یا مشکل در کل سیستم
solving U یافتن پاسخ یک مشکل
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
mystification U مشکل وپیچیده سازی
solved U یافتن پاسخ یک مشکل
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
problem behavior U رفتار مشکل افرین
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
no picnic <idiom> U ناخوش آیند ،مشکل
turn tail <idiom> U فرار از خطر یا مشکل
Gordian knots U مشکل معما مانند
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
Gordian knot U مشکل معما مانند
unhandy U مشکل بدست امده
ended U در انتها یا پس از چندین مشکل
end U در انتها یا پس از چندین مشکل
to resolve a doubt U حل مشکل یاشبهه کردن
to put the a. in the helve U مشکل یامعمائی را حل کردن
it is particularly difficult U بیک طرزمخصوصی مشکل است
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
Recent search history Forum search
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
1wife is life life is knife knife kill the life
2Protozoa: entamoba coli cyst seen
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1The below message appears under Search line
0در حال حاضربا نماینده آنها مشکل پیدا کرده ایم
010/5d?
0نحوه کار با نرم افزار waze
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
0ما آمده ایم تا شما را یک قدم به اهدافتان نزدیک کنیم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com